معمای عـــاشــورا

ساخت وبلاگ

معمای عاشورا:

روزی والا برای امتی بزرگ . در این روز مردم آنچه را که دوست دارند، ایثار میکند و از آنچه دل بدان بسته اند رها می شوند یکپارچه شورند و عشق، و بر سر و سینه خود می کوبند، زنجیر برـــ می گیرند و از دیده خون می گریند. هرساله می پنداشتم که ایمان از کدام قبیله شیون آموخته اند و از کدام طایفه سوگواری و از کدام قوم عزاداری.

می خواستند تا جان خود را در گویش (( حسین وای)) رها سازند.

می خواستند تا خود را به زنجیر کشند تا (( اسارت زینب)) را تحمل کند.

می خواستند دست خود را با کوفتن بر سینه های شان حدا کنند تا ((درد عباس)) را بیازمایند.

می خواستند خود را فدا کند تا ((شجاعت حر)) را دریابند.

می خواستند بچه هایشان را به قتلگاه ببرند تا (( شهادت علی اکبر)) را بفهمند.

می خواستند در شهر قیامت کنن تا (( زمین کربلا)) را ببیند.

می خواستند فریاد عظیم سر دهند تا (( صدای عاشورا)) را بشنوند.

و من بهت زده در ابهت کردار شان و حیران در صلابت رفتارشان و سرگشته در عطمت پندارشان فقط مینگریستم. هر چند میانشان می رفتم تا من نیز در احساس پاکشان شریک شوم اما هیچگاه همچون آنان نتوانستم، و هرچند توان خود را بکار گرفتم تا اشکی فراتر از آنان بریزم اما هیچگاه همچون آنان نگریستم.

درونشان آتشی بود و من گرمایش را حس نمی کردم. در قلبشان شورشی بود و من سوز اش را نمی دیدم. در سرشان عشقی بود و من سوز اش را نمی فهمیدم. این همه عشق و پاکی، درد و نیکی، مهر و ایثار، سوز و گداز برایم معما شده بود.


موضوعات مرتبط: اسـلامــی بهترین اپلیکیشن های فیلمسازی موبایل...
ما را در سایت بهترین اپلیکیشن های فیلمسازی موبایل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beinghabibshah بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 17:06